سکوت صدای دیدنی ها+ عکس
صحبت از پیشکسوتی است که این روزها با وجود اینکه مدتهاست از کارش دور شده ولی همچنان از زندگیاش لذت میبرد و امیدوار است و تنها آرزویش این است که آنقدر زنده بماند تا موفقیت نوههایش را ببیند.
صحبت از پیشکسوتی است که این روزها با وجود اینکه مدتهاست از کارش دور شده ولی همچنان از زندگیاش لذت میبرد و امیدوار است و تنها آرزویش این است که آنقدر زنده بماند تا موفقیت نوههایش را ببیند. او اکنون 74 سال دارد اما معتقد است هنوز پیر نشده و مشتاقانه دوست دارد یکبار نقش پیرمردی را بازی کند که دچار بیماری آلزایمر شده است.
جلال مقامی که صدا و چهرهاش برای همهی ما یادآور فیلمها و سریالهای جذاب و برنامهی خاطرهانگیز «دیدنیها»ست، چند ماه قبل بر اثر فشار کاری، دچار کسالت و به لحاظ تکلم دچار مشکل شد؛ او خوشبختانه این روزها حالش خوب است و دوباره صدایش را به دست آورده، اما هنوز هم در اغلب جملههایش رنگ و بویی از نگرانی برای بازگشت کامل صدایش به چشم میخورد.
مقامی ابتدا به بیماری اخیرش و اینکه چه زمانی به سر کار برمیگردد اشاره کرد و گفت: کسی که سالهاست، بالای نیم قرن، با صدایش هنرنمایی کرده و با میکروفن سروکار داشته حالا صدایش دچار مشکل شده است. میخواستم به سر کارم برگردم اما دیدم هنوز آنطور که میخواهم در گفتارم مسلط نشدم، زمانی دلم میخواهد به سر کارم برگردم که خودم از خودم راضی باشم؛ البته دیگر مثل قبل نمیتوانم کار کنم؛ چراکه یکی از دلایل همین سکتهای که داشتم فشار کاری و ترافیک بود؛ ضمن اینکه دیگر نیازی هم به کار کردن ندارم، آن هم برای این نوع دوبله. آن زمان فیلمهای سینمایی با ارزش بودند و آثار بزرگترین نویسندگان دنیا به فیلم تبدیل میشد و ما آن فیلمها را برای اکران در سینماها دوبله میکردیم. دیگر آن روزها گذشت.
صدایم هنوز آنطور که میخواهم نشده
او ادامه داد: خودم در مورد صدایم احساس میکنم هنوز صدایی که میشناسم، نیست؛ البته انشاءالله درست میشود. سکته اصولا در یک لحظه میآید ولی وقتی میخواهد تشریفش را ببرد چندین ماه طول میکشد. صبح آن روز که سکته کردم سرویس رادیو البرز به دنبالم آمد. سوار ماشین شدم و تا آن لحظه هم با کسی حرف نزده بودم که راننده به من سلام کرد و من آمدم جوابش را بدهم دیدم نمیتوانم حرف بزنم. همان موقع بود که راننده تاکسی سریعا مرا به بیمارستان منتقل کرد و خودم هم باورم نمیشد که نمیتوانم حرف بزنم. آن روز اتفاقا اجرای برنامه زنده رادیویی هم داشتم که راننده گفت رادیو را ول کن، برویم بیمارستان، در نهایت مرا به بیمارستان قائم منتقل کردند و خدا را شکر پس از مدتها استراحت و مراقبت الان به اینجا رسیدم و ظرف یکی دو ماه آینده بهتر هم میشوم؛ البته شنونده در صدایم احساسی ندارد، ولی من خودم احساس میکنم صدایم آنطور که باید باشد، نشده است. خدا را شکر خیلی نیاز به کار ندارم، ولی در عین حال هنوز این توانایی را در خودم حس میکنم که میتوانم به سرکار برگردم.
این گوینده پیشکسوت رادیو در ادامه از اینکه دوستان قدیمیاش یادی از او نمیکنند، گلایه کرد.
مقامی گفت: زمانی که در بستر بیماری به سر میبردم به غیر از مدیران رادیو البرز و دانش، شهردار کرج، آقای ترازنده(مدیر واحد دوبلاژ)، آقای نقیعی، مسوولان دوبلاژ، بهرام زند، ایرج رضایی، خسرو خسروشاهی و منوچهر والیزاده دیگر هیچکس سراغم را نگرفت. انگار رادیوییها با معرفتتر هستند. من بیمه سازمان صداوسیما و کارمند رسمیاش هم نیستم، اما با این حال واحد دوبلاژ این محبت را در حق من کرد و هزینه بیمارستان را تقبل کرد؛ البته ناگفته نماند که شخصا توان پرداختش را داشتم و هیچ نیازی به کمک نداشتم، اما دوستان محبت کردند و من از همه آنها تشکر میکنم. از طرفی دیگر همین که دوستان من از تهران برای دیدنم به کرج آمدند خیلی برایم خوشایند بود و همین حضورشان برایم در آن لحظه یک دنیا ارزش داشت.
انگار گویندگان جدیدمان حس دوبله ندارند
مجری «دیدنیها» همچنین درباره لزوم داشتن استعداد در دوبله و با علاقه کار کردن در این حرفه خاطرنشان کرد: گویندگان جدید ما انگار حس ندارند. به عنوان مثال آن زمان فرض کنید آثاری چون «شکوه علفزار»، «از اینجا تا ابدیت» و ... که با حضور بازیگران معروف همراه بودند را دوبله میکردیم، سعی میکردیم حس را از خود بازیگر بگیریم و به خودش تحویل بدهیم. در این زمینه معتقدم دوبلور خوب آن است که از خود بازیگر حس را بگیرد. به نظرم این حس را هیچ استادی نمیتواند به شاگردش یاد بدهد. استاد فقط تکنیک دوبله را یاد میدهد و حس دوبله بستگی به خود گوینده دارد. جوانان حال حاضر ما هم گناهی ندارند؛ چراکه کارها عجلهای شده و اول سرعت مهم شده است. اینکه در یک روز یک فیلم را دوبله میکنند خیلی بد است، زمان ما اینطور نبود. اگر اواسط کار قسمتی از یک سکانس خراب میشد، باید آنرا از نو شروع میکردیم ولی حالا اینطور نیست.
او اضافه کرد: متأسفانه از طرفی، دیگر فیلم خوب برای دوبله نداریم که شخصیتهایی داشته باشد که مثل گذشته در خاطرهها بمانند. وقتی به جای یک کاراکتری حرف میزنیم که شخصیت دارد خیلی فرق دارد تا اینکه مثلا در کاری مثل «هشدار برای کبری 11» و ... صحبت کنیم. من در سری اول «هشدار برای کبری 11» به جای بازیگر نقش سمیر حرف میزدم که به خاطر یک مسالهای بعدها به سراغ آقای افشین ذینوری رفتند که او هم جوان بسیار بااستعدادی است اما متأسفانه شرایط دوبله خیلی فرق کرده است. در حال حاضر در شرایط فعلی فقط گفتار در دوبله میماند. مهمتر این است که فیلمها دیگر بازیگر محبوبی ندارند؛ به عنوان مثال در سریال «هشدار برای کبری 11» حتی خود من هم یادم نیست اسم بازیگرش چه بود.
مقامی در بخشی دیگر به فشردگی کار دوبله و اینکه چطور در یک روز یک فیلم را دوبله میکنند، اشاره کرد و یادآور شد: در حال حاضر اکثرا کارها در یک الی دو روز دوبله میشوند، به ویژه فیلمهای اکشن که همه آنها در یک روز دوبله میشوند. امکانی که آن موقع برای ما در دوبله وجود داشت دیگر نیست، وگرنه استعداد که فقط متعلق به منِ مقامی یا چنگیز جلیلوند و امثال ما نیست. این همه جوان و علاقهمند در این حرفه هستند ولی امکانات است که فرق کرده است. ما آن زمان میرفتیم به سینما و دوبلههای خودمان را نگاه میکردیم؛ ضمن اینکه آن زمان وسایلی مثل ماهواره، ویدئو و ... نبود و سینما اولین و آخرین سرگرمی مردم بود. یادش بخیر به یاد دارم آن زمان مردم از فیلمهایی مثل «لارنس عربستان»، «شکوه علفزار» و ... خیلی استقبال میکردند.
در دوبله «لبه تاریکی» واقعا اشک میریختم
این دوبلور قدیمی در همین راستا به گفتههایش افزود: وقتی فیلمهای آن دوره به زبان فارسی دوبله میشد به دلیل اینکه کتابهایش هم موجود بود، تأثیرگذارتر بود و همین کتاب ما را بیشتر راهنمایی میکرد که به عنوان مثال فلان کاراکتر کیست و چگونه باید رُل او را گفت. به عنوان مثال گریه کردن در دوبله تکنیک دارد و باید واقعا حس گریه را گرفت نه اینکه فقط صدا را لرزاند. به یاد دارم در سریال خارجی «لبه تاریکی» که صحبت میکردم، به جان دخترم قسم که دنیای من و دلیل زنده بودنم است، در آن فیلم واقعا گریهام میگرفت و علتش هم این بود آن زمان دخترم یک ناراحتی داشت به همین خاطر واقعا در دوبلهی آن سریال تکان خوردم و در جاهایی که نیاز به گریه بود، رُلم را با اشک میگفتم.
مقامی در بخشی دیگر از گفتوگویش بار دیگر تاکید کرد: شرایط دوبله بسیار فرق کرده است و جوانان هم گناهی ندارند. دیگر کسی به دوبله فیلمها توجه آنچنانی ندارد. مگر کسی دیگر به دنبال این میگردد که آیا این دوبله درست است یا خیر؟ به یاد دارم برای فیلم «شکوه علفزار» که اکران شد، وقتی رفتیم فیلم را ببینیم یکی از دوستان من در سینما از دختران و پسران حاضر در سالن پرسید «وارن بیتی» را دوست دارید؟ که آن زمان یادش بخیر من هم یک جوان 24 ، 25 ساله بودم، همه جوانان شلوغ بازی میکردند و وقتی متوجه شدند که گویندهاش من هستم باور کنید چنان به سمت من هجوم آوردند که خودم تعجب کردم. از طرفی وقتی میدیدم که مردم برای کارمان، سینما و دوبله ارزش قائل هستند خیلی خوشحال میشدم.
وی سپس در بخشی دیگر از صحبتهایش به ضرورت حرفه دوبله اشاره و تاکید کرد: وقتی یک کشور سینما و تلویزیون دارد، دوبله هم لازم است و باید باشد و خواهد بود و هیچ وقت هم نمیرود. دوبله در همه جای دنیا لازم است و ما نباید بگوییم دوبله بد است و گرفتن صدای سر صحنه خوب است.
حسرت گذشته را نمیخورم
او با یادآوری خاطرات گذشته سپس گفت: حسرت گذشتهها را نمیخورم، مثلا چه کار باید میکردم که نکردم؟ قسمتم این بود که وارد این حرفه شوم، در حالی که اوایل، کار در سینما را دوست داشتم. من علاقهی زیادی به کارگردانی داشتم ولی وارد کار دوبله شدم و خوشبختانه تا به حال هم، همه کارهایم را انجام دادم. به یاد دارم چندین سال گذشته یک بزرگداشت دربنیاد فارابی برایمان گرفتند که حامد بهداد هم در آنجا حضور داشت. وقتی در آن لحظه کلیپ مرا نشان دادند، حامد بهداد به سوی من آمد و گفت آقای مقامی شما به جای این هم هنرپیشه حرف زده بودید! که من در پاسخ به او گفتم تازه این بخشی از هنرپیشههایی بود که من حرف زده بودم. از برنامههای رادیویی که در آنها حضور داشتم میتوان به «کتیبهها»، «رنگین کمان»، «گفتهها و ناگفتهها»، «عصر بخیر تهران» و... اشاره کرد که خوشبختانه همه برنامههای موفق بودند. حالا برگردم به گذشته و حسرت چه را بخورم؟
وی اضافه کرد: تقریبا اکثر فیلمهایی که حرف زدم را در خانهام دارم، وقتی میبینم یاد گذشتهها میکنم و میگویم در فلان فیلم 25 سال داشتم و همین مرور گذشتهها مرا به دوران جوانی میبرد.
مقامی سپس بیان کرد: روزها میگذرد و نباید حسرتش را خورد. اگر در گذشته آدمی کار مثبتی انجام نداده باشد، آن وقت بله، باید حسرت خورد ولی وقتی من کارهایم را در حد توان و استعدادم انجام دادم دیگر حسرتی نمیماند؛ البته دلتنگی چیز دیگری است که نمیتوان آنرا نادیده گرفت. به عنوان مثال سینماهایی که در گذشته بودند و حالا دیگر اثری از آنها نیست، این اتفاقات حسرت دارد. بعضی سینماهای قدیمی از بین رفتند. هنوز هم وقتی از کنار محل آنها رد میشوم یاد آن روزهایی می افتم که پلاکارت سینما بالا بود و من جای آرتیستهای اول فیلم در سن جوانی حرف میزدم. گاهی با خودم میگویم ای وای یعنی میشود جوانیام برگردد؟ ولی وقتی میبینم نمیشود احساس تاسف و دلتنگی میکنم.
این دوبلور پیشکسوت کشورمان در ادامه به صمیمیت دوره گذشته دوبله اشاره کرد و یادآور شد: یک زمانی بود که دوستیهای ما در واحد دوبلاژ با همکاران چقدر صمیمی بود. یادش بخیر سر روی شانههای همدیگر میگذاشتیم و در مشکلاتمان به هم دلداری میدادیم ولی الان شاید باور نکنید این چهار، پنج ماهی که من بیمار بودم از طرف دوستان قدیمیام حتی تلفن هم نداشتم. من نمیدانم چه تغییری در کاراکترهای ما به وجود آمده که زحمت یک تلفن کردن و حال هم پرسیدن را هم به خودمان نمیدهیم. ما در دوبله نمیتوانیم مانع هم شویم، حتی اگر خودمان را هم بُکشیم نمیتوانیم دیگری را از زمینه دوبله حذف کنیم. آن زمان که تازه دچار ناراحتی شده بودم جالب است که یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت چه مشکلی پیش آمده؟ وقتی از او پرسیدم از کجا فهمید که من بیمار هستم، گفت فلانی گفت. برایم جالب بود که همان آدم اصلا حال مرا نپرسید و حتی یک تلفن نزد چطور به دیگران خبر داده است؟! ما با خیلی از دوستانمان 20-30 سال در کنار هم بودیم و دوستی واقعا خوبی داشتیم اما الان متاسفانه از حال هم خبر نداریم.
همه ما آفتاب لب بوم هستیم
وی سپس اظهار تاسف کرد و گفت: این اتفاقات آدم را متاسف میکند. ما دیگر آفتاب لب بوم هستیم، چه اشکالی دارد در روزهای خوشی و بیماری از حال هم جویا شویم و کنار هم باشیم. مرور گذشته و دیدن دوستان قدیمی به آدم انرژی مثبت میدهد اما متاسفانه مدتهاست که ما از هم پراکنده شدهایم و انگار به کشور دیگری رفتهایم. فقط به این فکر هستیم که یک مصاحبهای انجام شود تا خودمان را بالا ببریم. اینکه در این حوزه خودمان به خودمان نمره میدهیم یک روزی میرسد آنقدر باد میکنیم که میترکیم. حرف من در اینجا این است که اجازه دهید مردم قضاوتتان کنند. گاهی مصاحبههای دوستانم را که میخوانم متعجب میشوم که چرا این حرفها را زده است ما که در دوبلاژ نفر اول نداریم، همیشه تعدادی در این حرفه بودند و هستند که موفقتر هستند، اما نفر اول نداریم.
او در ادامه در زمینه استعداد جوانان در دوبله و پیشرفت آنها در این حوزه توضیح داد: جوانان در حال حاضر دیگر موقعیت مناسبی در این حرفه ندارند؛ وگرنه همه ما میتوانیم به اندازه هم خوب باشیم. ما در دوبله چندین سلطان دوبله داریم و به یک نفر ختم نمیشود. چندی پیش در یک مصاحبه خواندم که یکی از همکارانم گفته بود جلال مقامی متاسفانه دیگر نمیتواند حرف بزند! این کارها یعنی چه؟! همین آدم حتی یک تلفن به من نکرد که ببیند آیا من واقعا میتوانم حرف بزنم یا خیر؟ دوستان با این حرفها به کجا میرسند؟!
این دوبلور قدیمی در ادامه همین بحث مطرح کرد: اگر مثلا 20 سال دیگر کار ما فراموش شود برای جوانان نسل امروز که به دوبله آمدند 10-15 سال دیگر برای آنها این موقعیتها دیگر پیش نمیآید. آن زمان بگویند جای چه کسی حرف زدند؟ مگر اینکه فقط سریالها در یادشان بماند که آن هم، همه کرهای شدهاند که بازیگران کرهای در خاطرهها نمیمانند. از یک فیلم فقط بخشهای اکشنها در خاطرهها و یادها میماند. من فکر میکنم متاسفانه 10-15 سال دیگر، دوبله دیگر حرفی برای گفتن نداشته باشد؛ البته خدا کند که این اتفاق نیفتد اما به نظرم میآید که 10-15 سال دیگر نه من حرفی برای گفتن دارم و نه آنهایی که فیلمها را دیدهاند، مگر اینکه شرایطی فراهم شود که فیلمهای هالیوودی برای دوبله به ایران بیایند و آنها را در سینماها نشان بدهند. در هر صورت امیدوارم همه عزیزان در صحت و سلامت زندگی کنند.
در «دیدنیها» نگران دوربین نبودم
وی گفت: نسل جدید ما الان دیگر با برنامهای مثل «دیدنیها» ارتباطی ندارند ولی تعجب میکنم که وقتی گاهی بخشهایی از برنامه در شبکه نسیم پخش میشود، نسل جوان هم هنوز به من میگویند چه برنامه جالبی بود. نسل گذشته هم میگویند «دیدنیها» برایمان تداعیکننده دوران جوانیمان بود که با آن برنامه روزهایمان و زندگیمان را گذراندیم. آن زمان وقتی به من پیشنهاد شد که مجری «دیدنیها» شوم فقط دو شبکه داشتیم. خیلی سال قبل شبکه دو این برنامه را پخش میکرد که به یاد دارم ساختمان شبکه دو در خیابان الوند و میدان آرژانتین بود که آن زمان آنجا تپه و خیابانهای خاکی بود و من در آنجا سریال «شبهای آنجلس» را بازی میکردم. «شبهای آنجلس» پنجشنبه شبها پخش میشد و به طور زنده هم به پخش میرسید، بنابراین تجربه اجرای برنامه زنده را داشتم، بنابراین خیلی از دوربین نگران نبودم.
مجری برنامه «دیدنیها» در ادامه خاطرنشان کرد: تلاشم برای اولین بار که مقابل دوربین رفتم این بود که به خدا میگفتم طوری نشود که از فردای روزی که مشهور شدم بخواهم بادی به غبغب بیندازم. من در «دیدنیها» با چشمانم با مردم حرف میزدم. به یاد دارم آن زمان که برنامه دیدنیها به روی آنتن میرفت یک بانوی بزرگی که اهل ادب هم بود و اکنون اجازه ندارم اسمی از او ببرم همیشه به من میگفت مقامی تو آنقدر در چشمانت صداقت و صمیمیت داری که آدم حس میکند در خانهها محرم هستی. آن زمان که برنامه «دیدنیها» پخش میشد به دلیل اینکه در شرایط جنگی به روی آنتن میرفت و بخش عمدهای از برنامههای تلویزیون در زمینه جبهه بود، لازم بود این یک ساعت پخش شود تا روحیه مردم عوض شود. «دیدنیها» واقعا آن زمان جایگاه دیگری داشت و مردم با دیدن آن نفس میکشیدند تا فقط مساله جنگ در تلویزیون مطرح نباشد و مردم بتوانند یک ساعتی هم استراحت کنند.
به من گفتن کاپشن امریکایی تنم کنم!
مقامی سپس در ادامه به تعریف خاطرهای از برنامه «دیدنیها» که مربوط به طرز لباس پوشیدنش میشد، اشاره کرد و یادآور شد: به یاد دارم زمانی که این برنامه پخش میشد مدیر وقت شبکه دو مرا صدا کرد و گفت آقای مقامی میگویند شما مرتب لباسهایتان را تغییر میدهید! که من هم به او گفتم میگویند یا شما خودتان دیدهاید؟ من آن زمان در پاسخ به آن مدیر شبکه گفتم یک مدیر نباید بگوید میگویند، بلکه باید خودش تلویزیون را ببیند، خودش نظر بدهد و سپس قضاوت کند. اگر شما خودتان برنامه را میدیدید و به من میگفتید که کدام لباس من ایراد داشت من خودم قبول میکردم. آن زمان به من میگفتند مثلا باید یک کاپشن آمریکایی تنم کنم و به روی آنتن بیایم که من گفتم من لیاقت این لباس را ندارم، اگر دوست دارید مجری را تغییر دهید؛ چراکه برایم مهم نبود و کار اصلیام دوبلاژ بود و مرتب در دوبله کار میکردم؛ ضمن اینکه من هزینه لباسهایم را بر گردن تلویزیون نینداخته بودم و خودم آنها را از قبل داشتم و میپوشیدم. لباسهایی که برای «دیدنیها» تنم میکردم متناسب با برنامه بود. اگر برنامه مختص جنگ و جبهه بود آن زمان من حرف مدیر شبکه را قبول میکردم و میگفتم که لباسهایم مناسب جبهه نیست و نمیشود با کت و شلوار آجری رنگ برنامهای درباره جنگ اجرا کرد.
او همچنین دربارهی تهیهکنندگی برنامه «دیدنیها» توضیح داد: غلامحسین میرزاده تهیهکننده «دیدنیها» بود که من همیشه ذکر خیر ایشان را میگویم. آن زمان به یاد دارم با تهیهکننده برنامه خیلی هم فکری میکردیم که برای «دیدنیها» چکار کنیم. به یاد دارم بخشهایی از برنامه که مربوط به دوربین مخفی میشد و من از قبل آنها را ندیده بودم، وقتی اتفاقاتی میافتاد، از خودم بداههگویی میکردم و جملاتی را به کار میبردم که بعد از برنامه وقتی تهیهکننده مرا میدید از شدت خنده ریسه میرفت. زمان پخش «دیدنیها» جوان بودم و خوشبختانه برنامه جذاب و موفقی از آب درآمد؛ نه مثل الان که دیگر ندیدنیها شدیم. الان دیگر من پیر شدهام ولی خدا را شکر در سلامت به سرمیبرم و همین برایم کافی است. فقط آرزو دارم که آنقدر زنده بمانم که موفقیت نوههایم را ببینم. یکی از نوههایم رشته سینما میخواند و در خارج از کشور در حال تحصیل است. دوست دارم آنقدر زنده بمانم که ببینم آیا در سینما موفق میشود.
این دوبلور پیشکسوت در ادامه به زمان و نحوه ورودش به عالم هنر اشاره کرد و گفت: اولین ورودم به کار هنری اینگونه بود که علاقه بسیاری به کارگردانی داشتم و حتی بیشتر از بازیگری آن را دوست داشتم و با وجود آنکه شش الی هفت فیلم و سریال بازی کرده بودم اما به نظرم یکی از یکی ناموفقتر بودند و ارزش آنچنانی نداشتند.
مقامی در ادامهی همین مطلب در پاسخ به اینکه آیا دوبلورها برای بازیگری خوب هستند؟ پاسخ منفی داد و خاطرنشان کرد: دوبلورها برای بازیگری خوب نیستند؛ البته دوبلورهایی مثل زندهیاد نیکو خردمند، بهروز وثوقی و ... که واقعا کارشان حرفهای بود، اگر بودند خوب بود ولی بقیه دوستان در سیما موفق نشدند. همیشه در صحبتهایم به دوستان دوبلوری که به عنوان بازیگر مقابل دوربین رفتهاند عرض میکنم که ما همیشه عادت کردهایم که با صدایمان هر حسی را به شنونده یا بیننده انتقال بدهیم؛ چراکه سالهاست این کار را کردهایم. چند سال گذشته یک تئاتر از یکی از همکاران دوبلورم دیدم و بعد از اینکه نمایش تمام شد وقتی از من سوال کرد که کارش چطور است؟ به او گفتم خسته نباشید خوب بود ولی او از من خواست که واقعیت را بگویم و من به او گفتم شما اصلا بازی نمیکردید، انگار فراموشتان شده بود که روی صحنه هستید و فقط با صدایتان بازی میکردید. جالب است که برخی از همین دوستان، مدعی هم هستند که کارشان خیلی خوب است.
برخی دوبلورها خیلی به خودشان لطمه میزنند
این دوبلور پیشکسوت سپس به فعالیتهای برخی دوبلورها در عرصههای خارج از دوبله اشاره کرد و گفت: یکی از دوبلورها در شبکه نسیم تست بازیگری میگیرد؛ این در حالی است که وقتی یک نفر در زمینه بازیگری اطلاعاتی نداشته باشد نمیتواند تست بازیگری بگیرد و بهتر است یک کارگردان و یک هنرپیشه حرفهای تست بازیگری بگیرد و داوری کند. من فکر میکنم برخی از دوستان نباید به سمت یکسری از کارها بروند. همیشه تأکید من این بوده که جایی نرویم که خودمان به خودمان لطمه وارد کنیم. بعد از برنامه «دیدنیها» دهها برنامه به من پیشنهاد شد که بروم ولی نپذیرفتم؛ چراکه دیدم واقعا فایدهای ندارند و همیشه این برایم مهم بوده که با یک برنامه در ذهنها بمانم، همین برایم کافی است؛ چراکه معتقدم اگر بروم و وارد کاری بشوم و آن کار را خراب کنم دیگر ارزش «دیدنیها» هم از بین میرود. در حال حاضر هم خوشبختانه جوانان زیادی وارد واحد دوبلاژ شدهاند که همه آنها بازیهای خوبی دارند و با استعداد هستند. متأسفانه از برخی دوبلورهای قدیمی که در حرفه دوبله درجه یک بودهاند و هستند، به تازگی نقشهایی میبینم که خیلی به خودشان لطمه وارد میکنند. در چنین شرایطی ناراحت میشوم که چرا این اتفاقات میافتد.
او در بخشی از صحبتهایش در همین راستا اضافه کرد: به یاد دارم از همین دوبلورهای حرفهای نقشی را دیدم که پشت به دوربین گریه میکرد و ما فقط صدای گریهاش را میشنیدیم. وقتی از او پرسیدیم که چرا پشت به دوربین کرده است، گفت آدم وقتی گریه میکند چهرهاش زشت و دگرگون میشود! که این برای ما واقعا عجیب بود. صحبت من به دوستان فقط این است که اول خودشان را در کار بسنجند. وقتی چند فیلم و سریال بازی کردم الان که میبینم به این نتیجه میرسم که من اصلا به درد سینما نمیخورم. شاید اگر پیرتر شوم، با یک گریم متفاوت مقابل دوربین بیایم و بتوانم تواناییهایم را نشان بدهم. در همین زمینه اتفاقا یکی از دوستانم به نام ابوالفضل جلیلی همیشه به من میگفت میخواهم زندگیات را بسازم و به صورت یک فیلم دربیاورم اما رفت و دیگر 10 سال است که از او خبری ندارم. خیلی دلم میخواهد رُل یک پیرمردی را بازی کنم که دچار آلزایمر شده است و یک اشکالی داشته باشد تا بتوانم توانم را نشان بدهم.
استفاده از صدای دوبلورها در تبلیغات چطور است؟
وی در ادامه در پاسخ به پرسشی دربارهی انتقادهایی که به استفاده از صداهای ماندگار برای تبلیغات میشود از جمله صدای بهروز رضوی (گوینده رادیو) گفت: آقای رضوی در رادیو کار میکند؛ البته اوایل کارش ابتدا به دوبله آمد ولی به دلیل اینکه صدایش قابل انعطاف نبود من همان موقع به او گفتم که وقتش را در دوبله تلف نکند. خدا را شکر او در حال حاضر در گویندگی رادیو، نریشن و تبلیغات از هنرمندان موفق است و درآمدش هم بیشتر شده و در کارش خیلی هم موفق است ولی من او را به عنوان یک دوبلور نمیشناسم بلکه به عنوان یک گوینده رادیو میشناسم. متأسفانه برخی از دوبلورهای قدیمیمان صدایشان در تبلیغات خیلی شنیده میشود که فقط به خاطر بحث مالی است که به اعتقاد من به خاطر پول نباید هر کاری کرد. دستمزدی که میگیرند نوش جانشان باشد اما حرف من در بخش رزومه کاری است. من جلال مقامی مگر نمیتوانم به تبلیغات بروم؟ یک جاهایی هست که آدم برای حفظ کارنامهاش نباید به فکر پول باشد.
و حرف آخر مقامی ...
این دوبلور پیشکسوت در پایان صحبتهایش گفت: به نام او که روی دشمن و دوست بر هر جا که باشید جانب اوست. دوست و دشمن همه رو به خدا هستند حتی آنان که دشمن هستند میدانند خدایی وجود دارد ولی غفلت میکنند. من فیلمهای مستند را زیاد تماشا میکنم؛ چراکه معتقدم فیلمهای مستند آدم را به خدا نزدیکتر میکند. وقتی دوربین به زیر دریا میرود و موجودات زیبا را به تصویر میکشد آدم با خودش میگوید خدایا چکار کردهای، چه خبر است؟
جلال مقامی متولد سال 1320 از گویندگان، مدیردوبلاژان، بازیگران و مجریان قدیمی تلویزیون است. از مشهورترین آثار مقامی میتوان به گویندگیاش در آثاری چون «لورنس عربستان به جای عمرشریف»، «شکوه علفزار»، «ارتش سری»، «پوآرو»، «شرلوک هلمز»، «هشدار برای کبری 11 به جای سمیر» اشاره کرد.
اخبار فرهنگی - ایسنا